گفتگو با خدا
نوشته شده توسط : آجی کوچیکه

خدایا سلام

نمیدونم چه حالی الان دارم

دلشوره دارم

دلهره دارم

روزهای سختی داره واسم میگذره

توی انتظار لحظاتی هستم که نمیدونم آخرش چی میشه

توی دریایی از دلهره اسیر شدم و نمیدونم بالاخره یه قایق توی این دریای بزرگ پیدا میشه واسه من؟

خدایا هیچوقت فکر نمیکردم واسه نتیجه کنکور تا این حد دلهره بگیرم.

خدایا هدف من با همه این بچه هایی که کنکور دارن فرق داره

اگه امسال نتونم تهران قبول بشم، دیگه هرگز خواهرم رو نمیبینم و این احساس خواهری کم کم از بین میره

خدایا کسی نمیدونه توی دلم چی میگذره

یه خواهشی بکنم نه نمیگی؟

به فرشته هات ، به اونایی که دوستشون داری و از همه بیشتر به تو نزدیک ترن بگو واسم دعا کنن.

خدایا نمیگم از همه آدمها بیشتر رنج کشیدم چون میدونم اینطور نیست

اما در حد خودم تا حالا کم زجر از زندگی نکشیدم

خدایا واسه داشتن خواهرم خیلی سختی کشیدم

خیلی گشتم

خیلی آدم ها با احساساتم بازی کردن

خیلی ها بهم خندیدن

خیلی ها واسه سرگرمی به احساسم خندیدن

خیلی ها نارفیق شدن

خیلی ها خندیدن

خیلی ها تهمت ناروا زدن

خیلی ها سرزنش کردن

خیلی ها یواشکی مسخره کردن

خیلی ها علنی مسخره کردن

خیلی ها خیانت کردن

خیلی ها گفتن هستن تا آخرش اما همین که نیاز خودشون تمام شد یه دفعه گفتن از دلشون رفتم

خیلی به خاطر یکی دیگه از من گذشتن

خیلی ها بهم توهین کردن



اما خدا



تو که میدیدی چقدر تنهایی همه رو به جون خریدم و سپردم به تو



حتی جواب تهمت هاشون رو ندادم



توهین شنیدم و هیچی نگفتم



خدایا...

خیلی شبها ازت خواستم مهرناز رو از من نگیری

میدونی چرا؟

چون با همه واسم فرق داشت

احساسم رو فهمید

درکم کرد

بهم توهین نکرد

نشد بگه احساسم واسش فقط یه خیالبافیه

شاید صیغه مون از دیدش خیلی بچگانه و بی پایه بود اما یه جوری جلوی من بهش اهمیت میداد و با جدیت ازش حرف میزد که بهم دلگرمی میداد

خودش یه خواهر خوب داشت و به من احتیاجی نداشت اما هیچوقت به روی من نیورد که بهم نیاز نداره

خدایا یه چیزی بگم؟

اگه دوستم داری. اگه یه گوشه ای از زندگیم کاری کردم که به دلت نشست، به حرمت همون یه لحظهو به حرمت عشقی که از تو به دل دارم، من رو هرطور که میخوای به مجازات بکش اما مامانم بابام و آجی مهرنازم رو از من نگیر و با نداشتن این سه نفر ، مجازات یا امتحانم نکن.



خدایا اگه دوستم داری کمکم کن برم تهران. تو که میدونی من نه آزادی اون شهر رو میخوام و نه امکاناتش رو و نه حتی یه زندگی جدید. خدایا ، کمکم کن. تو که از نیت قلب من آگاهی، از تو کمک میخوام. کمکم کن برم. خدایا ، اینبار دارم ازت میخوام هر طور شده اجازه بدی برم. خدایا تو راضی نشو خواهری رو که با این همه مشقت به دست اوردم به همین سادگی و سر یه آزمون ساده، از دست بدم.

خدایا سلامتی همه مامان باباها رو از تو میخوام. سایه هیچ پدر و مادری رو از بالای سر فرزندان کم نکن. خدایا سلامتی بابا و مامانم و سلامتی بابا و مامان آجی مهرنازم رو از تو میخوام. خدایا این روزها بابام خیلی میره توی فکر و مامانم هم خیلی غمگینه. خدایا اگه دوستم داری ، والدینم رو این دنیا حفظ کن و اون دنیا عاقبت به خیر کن.

خدایا مواظب خواهرم باش. این روزها سرکارش خیلی خسته میشه. واسه رفت و آمدش در پناه خودت بگیرش و مواظب سلامتیش باش. بهش آرامش و صبر بده واسه این روزها که روحیه اش خوب نیست.

خدایا ...

کمکم کن برم
 





:: بازدید از این مطلب : 581
|
امتیاز مطلب : 124
|
تعداد امتیازدهندگان : 31
|
مجموع امتیاز : 31
تاریخ انتشار : دو شنبه 5 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: